آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات آرتین

من آرتین در 10 بهمن در روز جشن باستانی سده بدنیا آمدم حالا ما یک خانواده سه نفری خوشبخت هستیم

پاییز94

سلام امروز من امتحان ترم 7 زبان دارم توی این دوره من نوشتن حروف اینگلیسی واعداد یاد گرفتم ولی با تلاش و کمک مامانی آخه معلم من می گفت آرتین کوچولو لازم نیست سخت گیری بشه در مورد نوشتن ولی مامانی دوست داشت من یاد بگیرم  دیشب کلی با مامانی تمرین کردم که آخرش خوابم برد شب قبل از امتحان مامانی برای من تابلو وایت برد و کلی کتاب اموزشی خرید و تو خونه هم با من کار کرد و مامانی بخاطر اینکه من خوب یاد گرفتم برام یک قایق پلیس خرید آرتین در حال نوشتن 13 مهر جشن تولد پرند کوچولو بود مامانی نشد عکس بگیر چون من همش در حال بازی با صدرا و بچه ها دیگه بودم .خاله سمیرا وقتی داشت برای پرند کارت هدیه می گرفت برای من بخا...
20 آبان 1394

شهریور دوست داشتنی

سلام شهریور 94 با 2 اتفاق خوب همراه بود اول جراحی مهسا جون بعد تولد پرند جون دختر دایی محسن. روز هفت شهریور ساعت 2 بعدظهر مهسای عزیز عمل جراحی شد مامانی کلی استرس داشت قرار بود پنجشنبه باشه که ماهم باشیم اما برنامه دکترش تغیر کرد روز شنبه عمل شد خدا شکر عمل بسیار خوبی بود مهسا جون کلی تغیر کرد ما روز پنجشنبه رفتیم شهرمون تا مهسا ببینیم و عصر جمعه برگشتیم روز 19 شهریور دختر دایی محسن بدنیا اومد و مامانی برای اولین بار عمه شد که  مامانی و خاله ها  و دایی ها خوشحال شدن و مامان بزرگ هم برامون از بیرون شام خرید پرند جون آرتین عسل و آراد جون ما مامان بزرگ برای من یک قطار خوشگل خرید البته من  ومامانی و  ...
22 شهريور 1394

تابستان 94

سلام امروز 4 شهریور ترم 6 کلاس زبان من تمام شده و قرار ترم جدید از هفته دیگه شروع بشه امسال مامانی قرار من پیش دبستانی 1 ثبت نام کنه هفته های پیش که ما شهرمون بودیم جشن دندونی آراد بود که حسابی خوش گذشت منم کلی رقصیدم   کارت دعوت جشن آراد که مامانی و من درست کرد یم عکس ماهگردهای آراد کوچولو هفته بعد با مامانی بابایی به تله کابین شهرمون رفتیم آرتین در دشت میشان چون من تو کلاس زبان دانش آموز خوبی بودم معلم از مامانی خواست برای من جایزه بخرن مامان بزرگ زحمت کشید یک خمیر بازی برای من خرید که توکلاس به من دادن راستی با معلم زبانم عکس گرفتم ولی عکسش بار رمز داخل وبلاگ...
4 شهريور 1394

تولد مامانی

سلام امروز 10 مرداد تولد مامانی . دیروز ما برای تولد مامانی هدیه گرفتیم  من یک شال و بابایی یک مانتو . حسابی مامانی خوشحال شد قرار آخر هفته که رفتیم خون مامان بزرگ یک تولد کوچولو بگیریم قرار با تله کابین بریم بالای کوه و مامانی کیکش اونجا فوت کنه . وقتی رفته بودیم برای مامانی خرید کنیم من 2 تا لباس خوشگل خریدم که یکیش تو تولد مامانی بپوشم یکیشم تو جشن دندونی آراد جون بپوشم آخه آراد کوچولو دندون در آورده و قرار براش جشن بگیرن من توی تابستان به کلاس نقاشی رفتم مامانی خیلی دوست داره من نقاشی یاد بگیرم آخه من رنگ روغن دوست دارم  ولی معلم نقاشی می گه اول باید طراحی یاد بگیرم راستی کلاس زبانم میرم الان ترم 6 هستم این ترم...
10 مرداد 1394

سفر به مشهد مقدس

سلام مدتها بود که مامانی دوست داشت من به پابوس حضرت رضا(ع) ببره ولی فرصت نشده ود اسفند سال گذشته قرار بود بریم که بخاطر ماموریت بابایی به محمود آباد کنسل شد اما امسال اواخر خرداد از طرف شرکت بابایی ما مهمان هتل نفت مشهد شدیم مامانی دوست داشت باقطار بریم چون مسافت دور بود اما بابایی می خواست با ماشین خودمون بریم تا شهرهای تو مسیر ببینم پس ما روز پنجشنبه صبح حرکت کردیم نهار توی سمنان خوردیم بعد از از استراحت به سمت دامغان رفتیم بابایی توی دامغان برامون پسته خرید بعد  به سمت شاهرود حرکت کردیم  شب تو شاهرود خوابیدیم آرتین در پارک 17شهریور سمنان شهر دامغان آرتین در رستوران گلبرگ شاهرود روز بعد به شهر ...
13 تير 1394

سفر به اصفهان

سلام  هفته  پیش  شنبه عید مبعث تعطیل رسمی بود ما هم از این فرصت استفاده کردیم یک سفر 3 روزه به اصفهان رفتیم قرار بود عید بریم اما چون بابایی سفر تو عید دوست نداره قرار شد توی اردیبهشت که هوا خنکه بریم مامانی زمان دانشجوییش برای کنفرانس به اصفهان رفته بود بابایی هم تو زمان تحصیل و هم برای ماموریت به اصفهان زیاد رفته بود این اولین سفر 3 نفره به اصفهان بودکه خیلی خوش گذشت محل اقامت ما هتل  سنتی اصفهان بود بنای هتل متعلق به چهارصدسال پیش دوره صفوی بود که در دل بازار امروزی قرار داشت ما نزدیکی ظهر به هتل رسیدیم بعد از پذیرش مستقر شدن در هتل برای نهار به رستوران جارچی باشی که نزدیک هتل بود رفتیم بعد ...
4 خرداد 1394

تولد بابایی

سلام هفته پیش  18 اردیبهشت تولد بابایی بود ما شب پنجشنبه برای بابایی تولد گرفتیم مامانی  غذاهای مورد علاقه بابایی پخت ومیز خوشگلی برای شام تولد آماده کرد میز شام تولد بابایی مامانی کیک تولدم خودش پخت کیک پای سیب که خیلی خوشمزه بود آرتین با کیک تولد بابایی دست مامانی درد نکنه خیلی زحمت کشید بابایی قرار بود برای 2 روز ماموریت در تهران باشه من مامانی هم برای اینکه تنها نباشیم رفتیم  پیش مامان بزرگ  که به ما کلی خوش گذشت   ظهر دوشنبه هم برگشتیم خونمون تا من به کلاس زبان برسم   ...
22 ارديبهشت 1394

روز پدر

روزت مبارک بابایی   سلام هفته پش روز پدر بود من مامانی بابایی صبح پنجشنبه رفتیم شهر خودمون  مامان بزرگ مهمونی روز مادرش بخاطر که مانبودیم با روز پدر همزمان گرفت قرار شد شام بریم رستوران ولی بخاطر اینکه خانواده مهسا و صدرا قرار بود ساعت 11 شب به کاشان برن مراسم تو خونه بود ولی غذا ار بیرون آوردن آرتین و صدرا من برای مامان بزرگ یک دستگره آشپزی گرفتم مامان و بابایی یک پتو خوشگل خریدن هدیه خاله سمیراهم مثل ما بود. ما به  دایی رضا  برای روز مرد هدیه نقدی دادیم ولی دایی ها به من پیراهن خوشگل هدیه دادن مامان صدرا برای من یک تیشرت خوشگل هدیه داد مامانی وبابایی برای من یک ماشین پلیس به سلیقه خودم ...
16 ارديبهشت 1394