آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات آرتین

من آرتین در 10 بهمن در روز جشن باستانی سده بدنیا آمدم حالا ما یک خانواده سه نفری خوشبخت هستیم

پاییز94

1394/8/20 6:33
نویسنده : مامان آرتین
449 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امروز من امتحان ترم 7 زبان دارم توی این دوره من نوشتن حروف اینگلیسی واعداد یاد گرفتم ولی با تلاش و کمک مامانی آخه معلم من می گفت آرتین کوچولو لازم نیست سخت گیری بشه در مورد نوشتن ولی مامانی دوست داشت من یاد بگیرم  دیشب کلی با مامانی تمرین کردم که آخرش خوابم برد

شب قبل از امتحان

مامانی برای من تابلو وایت برد و کلی کتاب اموزشی خرید و تو خونه هم با من کار کرد و مامانی بخاطر اینکه من خوب یاد گرفتم برام یک قایق پلیس خرید

آرتین در حال نوشتن

13 مهر جشن تولد پرند کوچولو بود مامانی نشد عکس بگیر چون من همش در حال بازی با صدرا و بچه ها دیگه بودم .خاله سمیرا وقتی داشت برای پرند کارت هدیه می گرفت برای من بخاطر رفتن به پیش 1 کارت هدیه گرفت و یک عروسک خو شگلم خرید که مامانی قرار اون یا باب اسفنجی تم تولد قرار بده

کارت هدیه و عرسک خاله سمیرا

چند روز بعد پسر دایی مهدی هم بدنیا اومد

نیکان کوچولو

چون دیگه ماه محرم شروع شده بود شب هفت گرفتن وجشنش قرارشدبعداز ماه محرم و صفر باشه

پرند ونیکان

ما برای عاشورا رفتیم خونه مامان بزرگ امثال قرارشد غذای نذری خونه بپزن که کلی خوب بود عکسش تو موبایل بابایی که گذاشته تو اینستا

از موقعی که این اینستا و تلگرام .... اومده  مامانی تنبل شد دیگه به وب من سر نمی زنه

وقتی پرند یک ماه شده بود اومد خونه مامان بزرگ بخاطر یک ماهگیش جشن کوچولو گرفتیم

هفته پیش همسر خاله سمیرا برای ماموریت کاری قرار شد بره خارج از کشور چون خاله تنها بود من ومامانی وبابایی رفتیم خونه خاله و چند روز اونجا بودیم من لباس زمستای خریدم وکلی خوش گذشت

آرتین تو فروشگاه هایپراستار

دنبال خرید ماشین بازی

آرتین خسته از خرید

آرتین روی پل طبیعت

مابه مجتمع کورش رفتیم من شال و کلاه خریدم مامانیم لباس خرید تو مجتمع شهربازی بود که من کلی بازی کردم بعد از بازی من ساعت 11 شب رفتیم شام ترکی خوردیم من زیاد نخوردم ولی مامانی بابایی خیلی خوششون امده بود و مامانی تصمیم گرفت اومد خونمون خودش درست کنه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)