آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات آرتین

من آرتین در 10 بهمن در روز جشن باستانی سده بدنیا آمدم حالا ما یک خانواده سه نفری خوشبخت هستیم

دوچرخه سواری

سلام دیروز برای اولین بار مامانی به من اجازه داد تا دوچرخه بیرون ببرم آخه تو این مدت من توی خانه دوچرخه بازی می کردم که باعث سیاه شدن موکت خونه شده بودم . دیروز بعد از اینکه بابایی از سر کار اومد بعد از غذا خوردن بابایی من مامانی بابایی رفتیم بیرون از خونه توی محوطه باشگاه دوچرخه سواری کردم اولین دوچرخه سواری آرتین     ترم بهار کلاس اینگلیسی از 22 فروردین شروع شد حالا من ترم 5 زبان هستم بچه های جدیدی به کلاس ما اومدن ولی من کوچکترین شاگرد کلاس هستم قرار مامانی ازمن و بچه های کلاس عکس بگیره هنوز فرصت نشده شاید برای روز معلم بشه که یک عکس دسته جمعی بگیریم     ...
31 فروردين 1394

روز مادر

سلام هفته پیش روز مادر بود من این روز به مامانی و همه مادران ایران تبریک می گم مامانی روزت مبارک روز پنجشنبه من مامانی بابایی باهم رفتیم بیرون تا روز مادر باهم جشن بگیریم قرار شد من برای مامانی یک شال سر بگیرم ولی هر چی گشتیم چیزی که مامانی دوست داشته باشه پیدا نکردیم قرار شد وقتی رفتیم شهرخودمون از اونجا بخره بعد رفتیم شهر بازی من مامانی بابایی کلی بازی کردیم آرتین عشق مامانی بعد برای شام قرار شدبریم رستوران که من خوابم گرفت که مجبور شدیم غذا را ببریم خونه بخوریم چون من مامانی بابایی عاشق سفر وطبیعت هستیم قرارشد بابایی ما بگردش یکروزه به شهر گلپایگان ببره مامانی بابایی خودشون وقتی 2 نفری بودن رفته بودن &nbs...
26 فروردين 1394

نوروز 94

سلام سال 93 تموم شد سال جدید شروع شد امسال سال بز یا گوسفند که سال تولد بابایی هم هست مامانی میگه امسال سال پر نعمتی از باراندگیهای زیادش و خبرهای خوب که پیش امد. ما امسال هم به مسافرت نرفتیم  با اینکه مامانی سفر تو عید دوست داره ولی بابایی علاقه نداره ما بخاطر بابایی سفر نمی ریم و فقط به شهر خودمون بر می گردیم شاید روزی نظر بابایی تغیر کرد. برای اولین بار بابایی روز عید خونه بود سر کار نرفت سال تحویل امسال دیر وفت بود مامانی سفره هفتسین از عصر روز جمعه چید ومن به سلیقه خودم تغیر دادم سفره هفتسین 94 تقویم 94 با عکس آرتین ما روز اول عید خونه خودمون بودیم روز دوم رفتیم خون...
17 فروردين 1394

تولد 4 سالگی

سلام بلاخره تولد من با تاخیر 21 روزه در اول اسفند گرفته شد تولد خاله سمیرا اول اسقند بود که روز پنجشنبه شبش گرفت منم که قرار بود جمعه شب بگیرم به خاطر خاله سمیرا که نمی تونست جمعه شب باشه ظهر و عصر جمعه شد خاله شام تولرش از رستوران آورد ولی چون ما دیر رسیدیم تا اومدیم غذا خوردیم مامانی نتونست عکس بگیر کیک تولد خاله سمیرا وفتی خونه خودمون بودیم من مامانی وسایل جشن درست کردیم آخه تم تولدم بن تن بود و قرار همه لباس سبز بپوشن کارت دعوت تولدم مامانی برای پیش غذا کیک مرغ و سالاد ماکارنی و لازانیا و سالاد درست کرد برای نهار مرغ سوخاری و خورشت بادمجون و گوشت درست کرد میز نهار تولد بعد از خوردن غذ...
12 اسفند 1393

والنتاین مبارک

سلام دیروز روز والنتاین بود من و بابایی  برای مامانی یک دسته گل خوشگل خریدیم وقتی خونه مامان بزرگ بودیم آراد و صدرا اونجا بودن مامانی یک عکس خوشگل از آراد جون گرفت   ...
26 بهمن 1393

جشن تولد 4 سالگی

سلام   این هفته ما بازم رفتیم شهر خودمون گفته بودم تولد من با تاخیر برگزار میشه ولی تولد کوچولوی مامانی و بابایی برای من امسال  توی خونه پدر بابایی گرفتن شب جمعه بابایی از بیرون غذا و یک کیک کوچولو خرید و بعد رفتیم خونه بابابزرگ و یک جشن کوچولو گرفتیم کیک تولد آرتین آرتین و کیک تولدش   ساعت 00:05  رور 10 بهمن لحظه تولد آرتین خان روز بعد عصر رفتیم شهر بازی من حسابی بازی کردم و با پولی که مامان بابایی به من کادو داده بود مامانی برای من ماشین اسباب بازی خرید آرتین در شهر بازی هدیه تولد وقتی اونجا بودیم بارون میامد من مامانی هم عاشق بارون .زیر بارون قدم زدیم ...
12 بهمن 1393

امتحان زبان اینگلیسی ترم 4

سلام ترم 4 زبان اینگلیسی من تمام شد ومن امتحان این ترم با موفقیت پشت سر گذاشتم شروع ترم 5 بخاطر سرد بودن هوا وچون بعضی از بچه ها پیش دبستانی بودن و صبح نمی تونستن بیان و عصرهاهم هوا خیلی سرد می شه قرار ترم بعد از بهار شروع بشه ولی مامانی برای اینکه من توی این مدت فراموش نکنم روزی 1 ساعت با من زبان کار می کنه  تازه تو خونه بامن انگلیس صحبت می کنه  من اول می خندم وقتی جدی بودن مامانی می بینم گوش می دهم امروز قرار بریم برای تولد من هدیه بخرن هنوز مامانی بابایی نمی دون چی بخرن بابایی می خواست برام تبلت بخره اما مامانی اجازه نداد چون میگه برای بچه ها ضرر داره  ولی قول داده روزی نیم ساعت اجازه بده با گوشی خودش بازی کنم  ح...
7 بهمن 1393

تولد 4 سالگی

سلام هفته پیش  امتحانات بابایی تموم شد ما هم اخر هفته رفتیم خونه مامان بزرگ . روز پنجشنبه من مامانی بابایی و صدرا رفتیم مغازه دایی ها منم یک لباس خوشگل گرفتم آرتین و صدرا   بعد شب همراه مامان بزرگ خاله ها دایی ها رفتیم مراسم شب هفت پدر همسر دایی مهدی موفع برگشت من چون حسابی شیطنت کردم خوابم برد روز جمعه هم فوتبال ایران با عراق بود که ایران شکست خورد که  همگی ناراحت شدیم ما هم شب برگشتیم خونمون چون بابایی باید می رفت سرکار امسال تولد من با تاخیر برگزار می شه آخه هم پای مامانی هنوز خوب نشده درد می کنه و به توصیه دکتر فعلا باید استراحت کنه از طرفی همسر دایی عزا دار و درست نیست ما جشن بگیریم ولی ...
5 بهمن 1393