تولد 4 سالگی
سلام هفته پیش امتحانات بابایی تموم شد ما هم اخر هفته رفتیم خونه مامان بزرگ . روز پنجشنبه من مامانی بابایی و صدرا رفتیم مغازه دایی ها منم یک لباس خوشگل گرفتم
آرتین و صدرا
بعد شب همراه مامان بزرگ خاله ها دایی ها رفتیم مراسم شب هفت پدر همسر دایی مهدی موفع برگشت من چون حسابی شیطنت کردم خوابم برد
روز جمعه هم فوتبال ایران با عراق بود که ایران شکست خورد که همگی ناراحت شدیم ما هم شب برگشتیم خونمون چون بابایی باید می رفت سرکار
امسال تولد من با تاخیر برگزار می شه آخه هم پای مامانی هنوز خوب نشده درد می کنه و به توصیه دکتر فعلا باید استراحت کنه از طرفی همسر دایی
عزا دار و درست نیست ما جشن بگیریم ولی قرار شده بود چشن 3 نفره بگیریم اگه تغیر نکنه
من دیگه تخت خودم دوست ندارم و عاشق تخت مامانی بابایی هستم چون بزرگ حسابی روش بالا پایین می پرم
من مدتی عاشق نی نی شدم و تا نی نی میبینم به مامانی نشان میدم و یک عروسک دارم که باهاش بازی می کنم