آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات آرتین

من آرتین در 10 بهمن در روز جشن باستانی سده بدنیا آمدم حالا ما یک خانواده سه نفری خوشبخت هستیم

مامانی ناراحت

اسلام مامانی این روزها ناراحت و اصلا حوصله هیچ کاری نداره حتی برای عید تا حالا کاری انجام نداده هفته پیش بابایی دوباره برای ماموریت به تهران رفت من مامانی هم باید میرفتیم شهر خودمون روز چهارشنبه بعد ازتعطیل شدن کلاس به سمت خونه مامان بزرگ حرکت کردیم روز پنجشنبه قرار بود برای پرند کوچولو ماهگرد 5 ماهگی با تاخیر بگیرن آخه بخاطری که ماتو سفربودیم تاریخش تغیر دادن بابایی روز جمعه رفت تهران تا شنبه صبح تو شرکت باشه من مامانی هم عصرشنبه رفتیم مطب دکتر بعد از برگشت از دکتر مامانی دیگه همش ناراحت غمگین بود خیلی غصه میخوره بابایی هم وقتی شنید خیلی ناراحت شد من با اینکه کوچولو هستم فهمیدم که مامانی و بابایی از این موضوع خ...
12 اسفند 1394

سفر به شمال

سلام بابایی 24 بهمن برای کنفرانس قرارشد به محمود آباد بره چون من و مامانی تنها بودیم بابایی برنامه ترتیب داد که ما هم همراهش باشیم پس ما هم از طرف شرکت بابایی مهمان مجتمع تفریحی محمود آباد شدیم روز شنبه صبح حرکت کردیم حدود ساعت 1 ظهر به تهران رسیدیم بعد از خوردن نهار حرکت کردیم و ساعت 6 عصر به محمودآباد رسیدیم بخاطربرگزاری کنفرانس ما توی ویلا مستقر شدیم که روبرو دریا بود بابایی صبح می رفت من مامانی برای ساعت 8:30  پیاده می رفتیم به سمت رستوران ویلا و  2تایی صبحانه می خوردیم بعد می رفتیم ساحل کلی قدم میزدیم وکلی من شن بازی می کردم بعد بابایی برای نهارمی امد پیش ما و باهم نهار می خوردیم و دوباره میر فت من ماما...
12 اسفند 1394

جشن نیکان جون

سلام روز بعد از تولد من جشن نیکان بود ما برای ظهر دعوت شده بودیم هتل بوعلی   بعد از جشن ساعت 6 عصر برگشتیم سمت خونمون  چون قرار بود من برای تولدم کیک ببرم کلاس زبان مامانی عکس گرفت ولی بخاطر معلمم داخل وبم قرار نداد ...
12 بهمن 1394

تولد 5 سالگی آرتین

سلام امسال قرار شددتولدم  متفاوت باشه مامانی و بابایی رستوران پدر خوب برای تولد من رزو کردن شام قرار شد فست فود باشه تولدم من 2 روز زودتر برگزار شد چون قرار بود روز بعد جشن نیکان باشه و چون ما شهر دیگه بودیم دنبال هم برگزار شد تا ما هم باشیم امسال خاله سمیرا نتوانست شرکت کنه ولی خاله جون هدیه من که یک کارت هدیه یکصد هزار تومانی بود برام فرستاد ما روز سه شنبه رفتیم خونه مامان بزرگ  قرار بود بابایی برای ماموریت کاری یک روزه بره تهران ساعت 5 صبح بابایی رفت من مامانیم بعد از خوردن صبحانه کارهای مربوط به تولد انجام دادیم روز پنجشنبه با بابایی رفتیم آرایشگاه بعد ساعت 7 رفتیم آتلیه تا عکس بگیریم ساعت 8:30 رفتیم رستوران ...
12 بهمن 1394

تولد خاله نسرین

سلام  دیروز امتحان ترم 8 کلاس برگزار شد من به ترم 9 رفتم مامانی یک مدت بود وب من آپ نکرده بود کلی اتفاق افتاد اول از همه جشن تولد خاله نسرین تولد خاله نسرین شب یلدا بود ولی چون وسط هفته بود قرار شد شب کریسمس برای خاله تولد بگیرم تا همه باشن ما هم آخر هفته رفتیم تا در جشن تولد خاله شرکت کنیم مامان بزرگ شام تولد از بیرون آورد و این کیک خوشگلم کیک تولد خاله جونه کیک تولد خاله جون مامانی خیلی دوست داشت یک درخت برای کریسمس بخر و نزئینش کنه آخه مامانی عاشق جشنهای و فیلمها بخصوص کارتونهای سال نو .میگه من به دوران کودکی میبره .وقتی رفته بودیم فروشگاه من و مامانی کنار درخت کریسمس عکس گرفتیم بلاخره منم پاسپورت گرفتم ...
28 دی 1394

یلدا94

سلام دیشب شب یلدا بود پارسال این موقع ها پای مامانی بخاطر کشیدگی تاندون تو گچ بود و مامانی نتوانست سفره برای شب یلدا تدارک ببینه اما امسال باز مامانی تو زحمت افتاد حسابی خسته شد کیک سیب و سالاد میوه و ژله رولی و  لبو و آجیل که بابایی از خشکبار تواضع گرفته بود که خیلی خوشمزه بود دست مامانی و بابایی درد نکنه کلی زحمت کشیدن آرتین کنار سفره یلدا 94 هدیه یلدا 94 که آرتین یک ماه زودتر گرفت من برای اولین بار با نظارت مامانی آشپزی کردم خودم یک املت خوشمزه درست کردم و مامانی هم سریع عکس گرفت عکس پاییزی قبل از بارش برف ...
1 دی 1394