آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات آرتین

من آرتین در 10 بهمن در روز جشن باستانی سده بدنیا آمدم حالا ما یک خانواده سه نفری خوشبخت هستیم

عید 97

سال 96 هم به پایان رسید و وارد سال جدید شدیم امسال سال خوبی برای ما بود من به کلاس اول دبستان رفتم دیگه کامل همه حروف یاد گرفتم و می توانم بخوانم و بنویسم امسال مامانی بعد از سالها توانست رانندگی کنه با اینکه خیلی سال هست گواهینامه گرفته اما رانندگی نکرده بود تا بلاخرها امسال بخاطر اینکه من به مدرسه ببره ترس کنار گذاشت و رانندگی کرد بعد از جشن تولد من تو ماه بهمن مامانی از ترم دوم سر کلاس رفت وچون قبلا این درس خوانده بود با استادش صحبت کرد بخاطر مدرسه من سر کلاس کمتر حاضر باشه و جزوه ها هکلاسیش از طریق تلگرام و صدای استاد بفرستن ما وقتی تهران بودیم با خاله سمیرا و آرشان رفتیم پارک ژوراسیک پارک طبعیت سفره هفتسین ما ...
10 ارديبهشت 1397

تولد ۷ سالگی

سلام امسال تولدم چون ایام هفته بود روز پنجشنبه ۱۲ بهمن در هتل باباطاهر برگزار شد مامانی و بابایی قبلا هماهنگ کرده بودن روز چهار شنبه صبح به شهرمان رفتیم تا برای مراسم اماده بشیم  روز پنجشنبه صبح رفتیم اتلیه تا عکس بگیرم بعد عصر رفتیم هتل بعد از خوردن شام و بعد از مراسم جشن تولد که همراه خوردن کیک با چای بود و دادن هدایا بود تمام شد ساعت ۱۲ شب به خونه مامان بزرگ برگشتیم امسال مامانی بابایی برای من تبلت  مدل  asus  خریدن. مامان بزرگ و دایی و خاله ها همه کارت پول به من هدیه دادن مامانی بابایی مرسی؛😘😘😘😘😘😘😗 ...
23 اسفند 1396

یلدا96

امسال یلدا 96 شب پنجشنبه بود مدرسه ما روز چهارشنبه برای ما جشن یلدا گرفت و به ما خیلی خوش گذشت عکسها نماینده کلاس که مامان یکی از بچه ها بود گرفت خیلی کیفیت نداشتن عصر چهارشنبه ما رفتیم خونه مامان بزرگ اما مامان بزرگ رفته بود تهران پیش خاله سمیرا چون همسرش به ماموریت خارج از کشور رفته بود و تنها بودن متهم رفتیم تا جشن یلدا دایی خاله تنها نباشم من  رفته بود آتلیه هفته قبل و عکسها آماده شده که مامانی چند تا از عکسها گذاشته تو وبش ...
1 بهمن 1396

آذر96

سلام ماه آذر تولد دایی رضا و صدرا و آراد بود  14 ادر ما به شهرمون رفتیم شب تولددایی و صدرا بود و فردا ش تولد آراد بود روز جمعه برگشتیم خونه  ...
1 بهمن 1396

اولین سال تحصیلی آرتین پاییز 96

سلام تابستان 96 تمام شداولین اتفاق ماه شهریور قبولی مامانی و مهسا تو مقطع ارشد بود با اینکه مامانی قبلا هم این مقطع خونده بود اما این بار در یک دانشگاه دولتی قبول شد مامانی در رشته خودش  ارشد ریاضی محض با گرایش آنالیزدر دانشگاه خواجه نصیر طوسی تهران قبول شد . مهسا هم در رشته خودش  ارشد روانشناسی قبول شد مامانی و بابایی برای سلامتی من نذر گوسفند کرده بودن که این کار آخرهای شهریور رفتن به مراکز بهزیستی و نذرشون به مرکز دادن بخاطر این که من نترسم موقع ذبح گوسفند ما نرفتیم و بیرون منتظر شدیم ولی این برگه به من دادن تولد پرند تو تاریخ 24 شهریور برگزار شد که فرداش ما رفتیم برای ثبت نام مامانی به تهران تولد نی...
20 آبان 1396

بهار و تابستان 96

سلام امروز سوم شهریور فصل تابستان هم داره به پایان میرسه تو این مدت که مامانی تنبلی کرد و وبلاگ من بروز نکرد اتفاقات زیادی افتاد پیش دبستانی من تو 26 اردیبهشت تمام شد و روز 28 اردیبهشت برای ما جشن پایان دوره گرفتن من تو گروه دگلمه بودم که با کمک مامانی شعر حفظ کردم اینجا در حال تمرین اهنگ ملی هستیم. برای جشن فیلمبردار و ..اومده بود از مراسم فیلم گرفتن وبعد از تدوین فیلم cd و عکس پایان دوره و هدیه به خانواده ها دادن اخرین روز مدرسه این عکسها برای نوروز و شب یلدا تو مدرسه از بچه ها گرفتن چون مامان از روی عکس که به دیوار زده گرفته یکم تارشده 26خرداد تولد مهسا جون بود که ما برای جشن رفتیم شهر خودمون ت...
3 شهريور 1396

عید 96

سلام سال 95 هم با تمام خوب و بدیش گذشت امسال یک اتفاق خوب افتاد و اون تولد آرشان  پسر خاله سمیرا بود  امسال من به پیش دبستانی رفتم و وارد مرحله جدیدی از زندگیم شدم بابایی  دوره  کارشناسی ارشد تمام کرد و حالا می خواهد برای دوره دکترا شرکت کنه من ترم 14 زبان تمام کرد و حالا می توانم تا حدی انگلیسی بخوانم و بنویسم کلمه های ساده را می نویسم دست خط  من خیلی خوبه البته مامانی میگه راستی معلمم همیشه از خطم تعریف می کنه نقاشی هم خوب می کشم من هواپیما زیاد نقاشی می کنم توی ماه اسفند ما رفتیم خونه خاله سمیرا هم بابا ماموریت داشت و هم شوهر خاله رفته بود خارج از کشور  ماهم رفتیم پیش خاله و آرشان  و من...
2 ارديبهشت 1396