آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات آرتین

من آرتین در 10 بهمن در روز جشن باستانی سده بدنیا آمدم حالا ما یک خانواده سه نفری خوشبخت هستیم

تولد 6 سالگی آرتین

سلام روز یکشنبه 10 بهمن تولد من بود مامانی و بابایی روز 14 بهمن برای من جشن تولد گرفتن امسال قرار شد تولدم در هتل برگزار بشه  چون مامانی هتل پارسیان (انقلاب) خیلی دوست داشت  هتل برای پنجشنبه شب  رزو کردن کیک تولدم امسال تم زمستانی بود ولی چون من دریا  و ماهی  ها را خیلی دوست دارم قرار شد یک طبقش اکواریم و طبقه دیگش آدم برفی باشه امسال تولدم تم خاصی نبود شام تولدم به سلقه خودم انتخاب شد و قرار شد  پیش غذا سالاد الویه و سوپ شیر و شام بصورت بوفه باشه که شامل باقالی پلو با ماهیچه و زرشک پلو با مرغ و چلو خورشت قیمه و ته چین باشه و دسر ژله رولی بود که دست مامانی و بابایی درد نکنه مرسی میز تولد آرتین ...
24 بهمن 1395

یلدا 95

سلام امسال بعد از سالها ما شب یلدا قرار شد خونه مامان بزرگ باشیم امسال ششمین یلدا من بود روز دوشنبه امتحان پایان ترم زبان برگزار شد   روزسه شنبه بعد از تعطیلی مدرسه به سمت شهرمون رفتیم کلی غذاهای خوشمزه و تنقلات خوشمزه آماده کرده بودن و میز خوشگلی چیده بودن این لباس که پوشیدم هدیه شب یلدا دایی رضا به من بود آرشان جون ...
4 دی 1395

تولد صدرا وآراد

سلام ماه آبان بدون اتفاق خاصی گذشت من هر روزبه پیش دبستانی وکلاس زبان می رفتم با اینکه بابایی برای من سرویس گرفته ولی مامانی هر روز صبح با من میاد و پیاده بر می گرده خونه  زمان تعطیلی هم پیاده میاد بعد با سرویس من دوتایی برمی گردیم خونه هر چی به مامانی میگم نیا خودم میرم قبول نمی کنه کلا راضی نمیشه من تنها برم تو این ماه بابایی برای ماموریت به اهواز رفت من و مامانی چند روز تنها بودیم تو ماه آذر بعد از تمام شدن ماه صفر خاله ساحل برای آراد جشن تولد 2 سالگی گرفت که خیلی خوش گذشت جشن تولد آراد هفته بعد تولد صدرا بود که ما عصر پنجشنبه رفتیم و عصر جمعه برگشتیم خونه بعد از برگشت به خونه با...
4 دی 1395

مهر 95

سلام امسال چون محرم تو ماه مهر بود وجشن تولد نیکان توی دهه محرم میشد قرار شد چند روز زودتر مراسم بگیرن و جشن آرشانم فردا شبش برگزار شد تم تولد نیکان باب اسفنجی بود مهمانی آرشان توی هتل بوعلی بود تم آرشان سفید آبی بود این عکس مامانی از روی عکس گرفته این عکس مامانی با زحمت گرفت تو عکسها واضح که من ناراحتم بعد از مراسم جشن بابایی فردا رفت برای ماموریت تهران و ما روز یکشنبه برگشتیم خونه خودمان امسال مثل هر سال مامان بزرگ نذری داشت ولی پولش به بهزیست دادن ومقدار یک گونی برنج پختن من برای اولین بار به مراسم عزاداری ظهر عاشورا با مامانی و بابایی رفتم و عصر جمعه به خونه برگشتیم روز پنج ...
10 آبان 1395

آخرین روز شهریور95

سلام هفته پیش  جهارشنبه 31 شهریور روز جلسه دفاع بابایی بود من و مامانی و بابایی ساعت 2 به سمت دانشگاه بابایی رفتیم اول رفتیم مغازه شیرینی فروشی و بعد سوپری چیزهای دیگه خریدیم ساعت 3 رسیدیم دانشگاه بابایی . ساعت 5 جلسه دفاع شروع شد مامانی خیلی استرس داشت و مرتب دعا می خواند که بابایی خوب شروع کنه بعد از گفتن مطالب بابایی و جواب دادن به سوالات داوران از ما خواستن جلسه ترک کنیم آرتین منتظر نمره بابایی بلاخره بعد از چند دقیقه داخل رفتیم و نمره بابایی اعلام کردن  که من ومامانی و بابایی خیلی خوشحال شدیم بلاخره بابایی درسش تمام شد و دوره  کارشناسی ارشدش با نمره خوب به پایان رساند قرارشد...
6 مهر 1395

شهریور 95

سلام امسال هم مثل سال قبل شهریور پر ماجرایی بود پارسال پرند کوچولو متولد شدو  امسال قرار بود که سنت مسلمان شدن در مورد من انجام بشه.من نوزاد بودم  مامانی می خواست من ختنه کنه ولی بابایی موافق نبود مامانی و بابایی با گرفتن وقت عمل جراحی برای من روز چهارشنبه 10 شهریور این کار انجام دادن روز عمل من مامانی خیلی استرس داشت اون روز نذر کرده بود روزه بگیر برای سلامتی من همه چیز خوب پیش تا روز جمعه که من به علت حسایت به داروی بیهوشی دچار مشکل شدم بماند که مامانی و بابایی چقدر ناراحت شدند من یک روز در بیمارتان بستری شدم و بعد از بهبودی مرخص شدم بابایی برای سلامت من گوسفند قربانی کرد روز دوشنبه برگشتیم خونه خودمون   شب بستری...
28 شهريور 1395

تولد آرشان کوچولو

سلام امسال من صاحب یک پسر خاله دیگه شدم . آرشان کوچولو پسر خاله سمیرا هم زمینی شد من حالا 3تا پسر خاله دارم. من و مامانی روز جمعه رفتیم خونه خاله سمیرا . ما 2 هفته انجا بودیم مامان بزرگ و دایی رضا و ... بقیه اومدن. آرشان عزیز وقتی تو بیمارستان  آتیه برای ملاقات خاله سمیرا رفته بودیم فوتبالیست قدیم فرشاد پیوس دیدیم که مامانی از من و صدرا عکس گرفت بعد از 2 هفته برگشتیم خونه پیش بابایی . دلمون برای بابایی خیلی تنگ شده بود. روز چهرشنبه 2 شهریور من امتحان زبان داشتم که با تلاش مامانی ومن امتحانم خوب شد ...
27 شهريور 1395