شهریور 95
سلام امسال هم مثل سال قبل شهریور پر ماجرایی بود پارسال پرند کوچولو متولد شدو امسال قرار بود که سنت مسلمان شدن در مورد من انجام بشه.من نوزاد بودم مامانی می خواست من ختنه کنه ولی بابایی موافق نبود مامانی و بابایی با گرفتن وقت عمل جراحی برای من روز چهارشنبه 10 شهریور این کار انجام دادن روز عمل من مامانی خیلی استرس داشت اون روز نذر کرده بود روزه بگیر برای سلامتی من
همه چیز خوب پیش تا روز جمعه که من به علت حسایت به داروی بیهوشی دچار مشکل شدم بماند که مامانی و بابایی چقدر ناراحت شدند
من یک روز در بیمارتان بستری شدم و بعد از بهبودی مرخص شدم بابایی برای سلامت من گوسفند قربانی کرد
روز دوشنبه برگشتیم خونه خودمون
شب بستری شدن در بیمارستان
آرتین خوشحال از مرخص شدن
غذای مورد علاقه آرتین
خدا رو شکر که من سلامتیم دوباره بدست آوردم تواین چند روز مامانی و بابایی خیلی اذیت شدن وکلی غصه خوردن .
ما برای تولد پرند روز یکشنبه رفتیم شهرمون تا شب تو مراسم شرکت کنیم تم تولد پرند کفشدوزک بود که من لباس قرمز نداشتم که بپوشم
جشن تولد پرند
وقتی خونه مامان بزرگ بودم با مامانی رفتیم خرید مدرسه کردیم آخه من میرم پیش دبستانی.
عصر دوشنبه برگشتیم خونه و بعد کلی با مامانی عکس گرفتیم
دکتر کوچولو خندان