آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات آرتین

من آرتین در 10 بهمن در روز جشن باستانی سده بدنیا آمدم حالا ما یک خانواده سه نفری خوشبخت هستیم

سفر به اصفهان

سلام  هفته  پیش  شنبه عید مبعث تعطیل رسمی بود ما هم از این فرصت استفاده کردیم یک سفر 3 روزه به اصفهان رفتیم قرار بود عید بریم اما چون بابایی سفر تو عید دوست نداره قرار شد توی اردیبهشت که هوا خنکه بریم مامانی زمان دانشجوییش برای کنفرانس به اصفهان رفته بود بابایی هم تو زمان تحصیل و هم برای ماموریت به اصفهان زیاد رفته بود این اولین سفر 3 نفره به اصفهان بودکه خیلی خوش گذشت محل اقامت ما هتل  سنتی اصفهان بود بنای هتل متعلق به چهارصدسال پیش دوره صفوی بود که در دل بازار امروزی قرار داشت ما نزدیکی ظهر به هتل رسیدیم بعد از پذیرش مستقر شدن در هتل برای نهار به رستوران جارچی باشی که نزدیک هتل بود رفتیم بعد ...
4 خرداد 1394

تولد بابایی

سلام هفته پیش  18 اردیبهشت تولد بابایی بود ما شب پنجشنبه برای بابایی تولد گرفتیم مامانی  غذاهای مورد علاقه بابایی پخت ومیز خوشگلی برای شام تولد آماده کرد میز شام تولد بابایی مامانی کیک تولدم خودش پخت کیک پای سیب که خیلی خوشمزه بود آرتین با کیک تولد بابایی دست مامانی درد نکنه خیلی زحمت کشید بابایی قرار بود برای 2 روز ماموریت در تهران باشه من مامانی هم برای اینکه تنها نباشیم رفتیم  پیش مامان بزرگ  که به ما کلی خوش گذشت   ظهر دوشنبه هم برگشتیم خونمون تا من به کلاس زبان برسم   ...
22 ارديبهشت 1394

روز پدر

روزت مبارک بابایی   سلام هفته پش روز پدر بود من مامانی بابایی صبح پنجشنبه رفتیم شهر خودمون  مامان بزرگ مهمونی روز مادرش بخاطر که مانبودیم با روز پدر همزمان گرفت قرار شد شام بریم رستوران ولی بخاطر اینکه خانواده مهسا و صدرا قرار بود ساعت 11 شب به کاشان برن مراسم تو خونه بود ولی غذا ار بیرون آوردن آرتین و صدرا من برای مامان بزرگ یک دستگره آشپزی گرفتم مامان و بابایی یک پتو خوشگل خریدن هدیه خاله سمیراهم مثل ما بود. ما به  دایی رضا  برای روز مرد هدیه نقدی دادیم ولی دایی ها به من پیراهن خوشگل هدیه دادن مامان صدرا برای من یک تیشرت خوشگل هدیه داد مامانی وبابایی برای من یک ماشین پلیس به سلیقه خودم ...
16 ارديبهشت 1394

دوچرخه سواری

سلام دیروز برای اولین بار مامانی به من اجازه داد تا دوچرخه بیرون ببرم آخه تو این مدت من توی خانه دوچرخه بازی می کردم که باعث سیاه شدن موکت خونه شده بودم . دیروز بعد از اینکه بابایی از سر کار اومد بعد از غذا خوردن بابایی من مامانی بابایی رفتیم بیرون از خونه توی محوطه باشگاه دوچرخه سواری کردم اولین دوچرخه سواری آرتین     ترم بهار کلاس اینگلیسی از 22 فروردین شروع شد حالا من ترم 5 زبان هستم بچه های جدیدی به کلاس ما اومدن ولی من کوچکترین شاگرد کلاس هستم قرار مامانی ازمن و بچه های کلاس عکس بگیره هنوز فرصت نشده شاید برای روز معلم بشه که یک عکس دسته جمعی بگیریم     ...
31 فروردين 1394

روز مادر

سلام هفته پیش روز مادر بود من این روز به مامانی و همه مادران ایران تبریک می گم مامانی روزت مبارک روز پنجشنبه من مامانی بابایی باهم رفتیم بیرون تا روز مادر باهم جشن بگیریم قرار شد من برای مامانی یک شال سر بگیرم ولی هر چی گشتیم چیزی که مامانی دوست داشته باشه پیدا نکردیم قرار شد وقتی رفتیم شهرخودمون از اونجا بخره بعد رفتیم شهر بازی من مامانی بابایی کلی بازی کردیم آرتین عشق مامانی بعد برای شام قرار شدبریم رستوران که من خوابم گرفت که مجبور شدیم غذا را ببریم خونه بخوریم چون من مامانی بابایی عاشق سفر وطبیعت هستیم قرارشد بابایی ما بگردش یکروزه به شهر گلپایگان ببره مامانی بابایی خودشون وقتی 2 نفری بودن رفته بودن &nbs...
26 فروردين 1394

نوروز 94

سلام سال 93 تموم شد سال جدید شروع شد امسال سال بز یا گوسفند که سال تولد بابایی هم هست مامانی میگه امسال سال پر نعمتی از باراندگیهای زیادش و خبرهای خوب که پیش امد. ما امسال هم به مسافرت نرفتیم  با اینکه مامانی سفر تو عید دوست داره ولی بابایی علاقه نداره ما بخاطر بابایی سفر نمی ریم و فقط به شهر خودمون بر می گردیم شاید روزی نظر بابایی تغیر کرد. برای اولین بار بابایی روز عید خونه بود سر کار نرفت سال تحویل امسال دیر وفت بود مامانی سفره هفتسین از عصر روز جمعه چید ومن به سلیقه خودم تغیر دادم سفره هفتسین 94 تقویم 94 با عکس آرتین ما روز اول عید خونه خودمون بودیم روز دوم رفتیم خون...
17 فروردين 1394