آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات آرتین

من آرتین در 10 بهمن در روز جشن باستانی سده بدنیا آمدم حالا ما یک خانواده سه نفری خوشبخت هستیم

عید 96

1396/2/2 7:13
نویسنده : مامان آرتین
178 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سال 95 هم با تمام خوب و بدیش گذشت امسال یک اتفاق خوب افتاد و اون تولد آرشان  پسر خاله سمیرا بود 

امسال من به پیش دبستانی رفتم و وارد مرحله جدیدی از زندگیم شدم

بابایی  دوره  کارشناسی ارشد تمام کرد و حالا می خواهد برای دوره دکترا شرکت کنه

من ترم 14 زبان تمام کرد و حالا می توانم تا حدی انگلیسی بخوانم و بنویسم کلمه های ساده را می نویسم

دست خط  من خیلی خوبه البته مامانی میگه راستی معلمم همیشه از خطم تعریف می کنه

نقاشی هم خوب می کشم من هواپیما زیاد نقاشی می کنم

توی ماه اسفند ما رفتیم خونه خاله سمیرا هم بابا ماموریت داشت و هم شوهر خاله رفته بود خارج از کشور  ماهم رفتیم پیش خاله و آرشان  و من و مامانی خریدهای عیدمون هم انجام دادیم ما به کاخ نیاورانم رفتیم که خیلی خوشگل بود

تو ماه اسفند امسال برف اومد که این آدم برفی همسایه ها درست کردن منم با اون عکس گرفتم

سوغات بابایی آرشان

امسال من برای مامانی یک نقاشی برای هدیه روز مادر در پیش دبستانی کشیدم

امسال مثل همیشه با کمک بابایی مامانی سفره هفت سین خوشگلی چیدیم بابایی مثل هر سال برای من تقویم درست کرد

امسال با شروع تعطیلات ما خونه خودمون بودیم اخر هفته رفتیم پیش مامان بزگ و....

من با سفره مامان بزرگ مثل همیشه عکس گرفتم

ما روز 8 فروردین رفتیم محمود آباد از طرف شرکت بابایی و تا 11 فروردین اونجا بودیم کلی خوش گذشت کلی برانمه های شاد داشت به کنسرت بهنام صفوی  و ریوندی رفتیم و پرواز بالن آرزوها و اتیش بازی هم از برنامه های تور نوروزی بود به من پیک فرهنگیم دادن

من سوار اسب شدم و با بابایی به پیست کارتینگ رفتیم و ماشین سواری کردیم

ما روز 12 فروردین برگشتیم خونمون و برای روز 13 فروردین رفتیم پیش مامان بزرگ

مامان بزرگ این روز برای روز مادر  که توی اسفند بود قرار گذاشته بود این روز به ممناسبت روز مادر و هم تولدش به همه نها بده غذا از بیرون آوردن و کوفته قرار شد عصر بخوریم دست مامان بزرگ درد نکنه خیلی زحمت کشید

امسال من کلی عیدی گرفتم دایی رضا  مثل همیشه به من  200000 هزار تومان عیدی داد مامان بزرگ و خاله ها و دایی ها  عیدی دادن که دست همگی درد نکنه

وقتی به خونمون برگشتیم هفته بعد به بروجرد رفتیم این عکس تو گلدشت گرفتیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)