آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات آرتین

من آرتین در 10 بهمن در روز جشن باستانی سده بدنیا آمدم حالا ما یک خانواده سه نفری خوشبخت هستیم

تولد مامانی

سلام امروز 10 مرداد تولد مامانی . دیروز ما برای تولد مامانی هدیه گرفتیم  من یک شال و بابایی یک مانتو . حسابی مامانی خوشحال شد قرار آخر هفته که رفتیم خون مامان بزرگ یک تولد کوچولو بگیریم قرار با تله کابین بریم بالای کوه و مامانی کیکش اونجا فوت کنه . وقتی رفته بودیم برای مامانی خرید کنیم من 2 تا لباس خوشگل خریدم که یکیش تو تولد مامانی بپوشم یکیشم تو جشن دندونی آراد جون بپوشم آخه آراد کوچولو دندون در آورده و قرار براش جشن بگیرن من توی تابستان به کلاس نقاشی رفتم مامانی خیلی دوست داره من نقاشی یاد بگیرم آخه من رنگ روغن دوست دارم  ولی معلم نقاشی می گه اول باید طراحی یاد بگیرم راستی کلاس زبانم میرم الان ترم 6 هستم این ترم...
10 مرداد 1394

سفر به مشهد مقدس

سلام مدتها بود که مامانی دوست داشت من به پابوس حضرت رضا(ع) ببره ولی فرصت نشده ود اسفند سال گذشته قرار بود بریم که بخاطر ماموریت بابایی به محمود آباد کنسل شد اما امسال اواخر خرداد از طرف شرکت بابایی ما مهمان هتل نفت مشهد شدیم مامانی دوست داشت باقطار بریم چون مسافت دور بود اما بابایی می خواست با ماشین خودمون بریم تا شهرهای تو مسیر ببینم پس ما روز پنجشنبه صبح حرکت کردیم نهار توی سمنان خوردیم بعد از از استراحت به سمت دامغان رفتیم بابایی توی دامغان برامون پسته خرید بعد  به سمت شاهرود حرکت کردیم  شب تو شاهرود خوابیدیم آرتین در پارک 17شهریور سمنان شهر دامغان آرتین در رستوران گلبرگ شاهرود روز بعد به شهر ...
13 تير 1394

سفر به اصفهان

سلام  هفته  پیش  شنبه عید مبعث تعطیل رسمی بود ما هم از این فرصت استفاده کردیم یک سفر 3 روزه به اصفهان رفتیم قرار بود عید بریم اما چون بابایی سفر تو عید دوست نداره قرار شد توی اردیبهشت که هوا خنکه بریم مامانی زمان دانشجوییش برای کنفرانس به اصفهان رفته بود بابایی هم تو زمان تحصیل و هم برای ماموریت به اصفهان زیاد رفته بود این اولین سفر 3 نفره به اصفهان بودکه خیلی خوش گذشت محل اقامت ما هتل  سنتی اصفهان بود بنای هتل متعلق به چهارصدسال پیش دوره صفوی بود که در دل بازار امروزی قرار داشت ما نزدیکی ظهر به هتل رسیدیم بعد از پذیرش مستقر شدن در هتل برای نهار به رستوران جارچی باشی که نزدیک هتل بود رفتیم بعد ...
4 خرداد 1394

تولد بابایی

سلام هفته پیش  18 اردیبهشت تولد بابایی بود ما شب پنجشنبه برای بابایی تولد گرفتیم مامانی  غذاهای مورد علاقه بابایی پخت ومیز خوشگلی برای شام تولد آماده کرد میز شام تولد بابایی مامانی کیک تولدم خودش پخت کیک پای سیب که خیلی خوشمزه بود آرتین با کیک تولد بابایی دست مامانی درد نکنه خیلی زحمت کشید بابایی قرار بود برای 2 روز ماموریت در تهران باشه من مامانی هم برای اینکه تنها نباشیم رفتیم  پیش مامان بزرگ  که به ما کلی خوش گذشت   ظهر دوشنبه هم برگشتیم خونمون تا من به کلاس زبان برسم   ...
22 ارديبهشت 1394

روز پدر

روزت مبارک بابایی   سلام هفته پش روز پدر بود من مامانی بابایی صبح پنجشنبه رفتیم شهر خودمون  مامان بزرگ مهمونی روز مادرش بخاطر که مانبودیم با روز پدر همزمان گرفت قرار شد شام بریم رستوران ولی بخاطر اینکه خانواده مهسا و صدرا قرار بود ساعت 11 شب به کاشان برن مراسم تو خونه بود ولی غذا ار بیرون آوردن آرتین و صدرا من برای مامان بزرگ یک دستگره آشپزی گرفتم مامان و بابایی یک پتو خوشگل خریدن هدیه خاله سمیراهم مثل ما بود. ما به  دایی رضا  برای روز مرد هدیه نقدی دادیم ولی دایی ها به من پیراهن خوشگل هدیه دادن مامان صدرا برای من یک تیشرت خوشگل هدیه داد مامانی وبابایی برای من یک ماشین پلیس به سلیقه خودم ...
16 ارديبهشت 1394

دوچرخه سواری

سلام دیروز برای اولین بار مامانی به من اجازه داد تا دوچرخه بیرون ببرم آخه تو این مدت من توی خانه دوچرخه بازی می کردم که باعث سیاه شدن موکت خونه شده بودم . دیروز بعد از اینکه بابایی از سر کار اومد بعد از غذا خوردن بابایی من مامانی بابایی رفتیم بیرون از خونه توی محوطه باشگاه دوچرخه سواری کردم اولین دوچرخه سواری آرتین     ترم بهار کلاس اینگلیسی از 22 فروردین شروع شد حالا من ترم 5 زبان هستم بچه های جدیدی به کلاس ما اومدن ولی من کوچکترین شاگرد کلاس هستم قرار مامانی ازمن و بچه های کلاس عکس بگیره هنوز فرصت نشده شاید برای روز معلم بشه که یک عکس دسته جمعی بگیریم     ...
31 فروردين 1394

روز مادر

سلام هفته پیش روز مادر بود من این روز به مامانی و همه مادران ایران تبریک می گم مامانی روزت مبارک روز پنجشنبه من مامانی بابایی باهم رفتیم بیرون تا روز مادر باهم جشن بگیریم قرار شد من برای مامانی یک شال سر بگیرم ولی هر چی گشتیم چیزی که مامانی دوست داشته باشه پیدا نکردیم قرار شد وقتی رفتیم شهرخودمون از اونجا بخره بعد رفتیم شهر بازی من مامانی بابایی کلی بازی کردیم آرتین عشق مامانی بعد برای شام قرار شدبریم رستوران که من خوابم گرفت که مجبور شدیم غذا را ببریم خونه بخوریم چون من مامانی بابایی عاشق سفر وطبیعت هستیم قرارشد بابایی ما بگردش یکروزه به شهر گلپایگان ببره مامانی بابایی خودشون وقتی 2 نفری بودن رفته بودن &nbs...
26 فروردين 1394

نوروز 94

سلام سال 93 تموم شد سال جدید شروع شد امسال سال بز یا گوسفند که سال تولد بابایی هم هست مامانی میگه امسال سال پر نعمتی از باراندگیهای زیادش و خبرهای خوب که پیش امد. ما امسال هم به مسافرت نرفتیم  با اینکه مامانی سفر تو عید دوست داره ولی بابایی علاقه نداره ما بخاطر بابایی سفر نمی ریم و فقط به شهر خودمون بر می گردیم شاید روزی نظر بابایی تغیر کرد. برای اولین بار بابایی روز عید خونه بود سر کار نرفت سال تحویل امسال دیر وفت بود مامانی سفره هفتسین از عصر روز جمعه چید ومن به سلیقه خودم تغیر دادم سفره هفتسین 94 تقویم 94 با عکس آرتین ما روز اول عید خونه خودمون بودیم روز دوم رفتیم خون...
17 فروردين 1394

تولد 4 سالگی

سلام بلاخره تولد من با تاخیر 21 روزه در اول اسفند گرفته شد تولد خاله سمیرا اول اسقند بود که روز پنجشنبه شبش گرفت منم که قرار بود جمعه شب بگیرم به خاطر خاله سمیرا که نمی تونست جمعه شب باشه ظهر و عصر جمعه شد خاله شام تولرش از رستوران آورد ولی چون ما دیر رسیدیم تا اومدیم غذا خوردیم مامانی نتونست عکس بگیر کیک تولد خاله سمیرا وفتی خونه خودمون بودیم من مامانی وسایل جشن درست کردیم آخه تم تولدم بن تن بود و قرار همه لباس سبز بپوشن کارت دعوت تولدم مامانی برای پیش غذا کیک مرغ و سالاد ماکارنی و لازانیا و سالاد درست کرد برای نهار مرغ سوخاری و خورشت بادمجون و گوشت درست کرد میز نهار تولد بعد از خوردن غذ...
12 اسفند 1393