عروسی دایی مهدی
سلام ما تازه برگشتیم خونمون اخه عروسی دایی مهدی بود خیلی خوش گذشت ولی من بیشترش خواب بودم اخه شب قبلش حنابندون بود من تا ساعت 3 بیدار بودم حسابی خسته شدم شب عروسیم چون مراسم تو باغ بود هوا یکم سردبود. ماماتی من توی پتو پیچوند که سردم نشه از گرمای زیاد خوابم برد روز شنبه عصربرگشتیم خونمون.بابای یک هفته رفته ماموریت من مامانی تنهایم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی